مدت ها بود که این موضوع فکرم رو مشغول کرده بود ، یعنی ماهم میتونیم بریم ، یعنی می تونیم زندگی تو یه کشور جدید رو تجربه کنیم ، خیلی ها رو میشناختم که رفتن و موفق هم شدن ، یعنی بازخوردی که از زندگی شون می دن اینطوریه که ، موفق شدن ، ولی این که از کجا شروع کردن و سراغ کی رفتن و چطور کار و زندگی و محیط آشنای شهر و محلشون رو ول کردن و رفتن سراغ یه زندگی جدید ، تو یه کشور غریب ، برام خیلی مبهم بود، هر وقت به این موضوع فکر میکنم که اگه برم اونجا کارم نگیره چی ؟ مدرسه بچه ها چی میشه ؟ خونه و مغازه رو باید بفروشم ؟ اونجا خونه گیرم میاد ؟ اگه موفق نشم با چه رویی باید برگردم ؟ اگه سرمایه ام رو ازدست بدم چی ؟ یعنی دوباره باید از نو شروع کنم ؟ و هزاران سوال بی جواب دیگه که همیشه توذهنم می چرخید و باعث می شد هیچوقت خیلی جدی به مهاجرت فکر نکنم .شده بودم نقطه مقابل خانواده ام ، همسر و دو فرزندم نوجوانم اصرار به رفتن و من تو یه فضای مبهم که این کار درسته یا نه ، گیر افتاده بودم و همین باعث شده بود ، ماهها و سالها از دست برن و فقط هر از گاهی با شنیدن مهاجرت یکی از دوستان و آشنایان این بحث یه بار دیگه تو خونه ما تازه بشه و بعد از دو سه روز دوباره همه یادشون می رفت و هر کی به زندگی روزمره خودش ادامه می داد.
بهتره اینجوری ادامه بدم که یه پسر خاله دارم همسن و سال خودم که دوست و همبازی بچگیم بود و رقیب بزرگسالیم ، گر چه که اون خیلی زرنگ بود ، از بچگی کف بازار کار کرده بود ، دانشگاه هم رفته بود و از علم وصنعت مهندسی مکانیک گرفته بود ، این اواخر شنیدم که یه شرکت تاسیس کرده با این که سرمایه زیادی هم نداشت ولی ادم فعال و خلاقی بود ، یه روز که رفته بودم به مادرم سر بزنم ، بعد از حال و احوال متداول یهویی مادرم گفت راستی امیر جان ، وحیدم که داره میره ، گفتم کجا به سلامتی ؟ گفت دارن مهاجرت می کنن به دبی ، انگار اونجا شرکت زده ، خودش الان میره تا دو سه ماه دیگه هم زن و بچشو می بره ، دیگه مابقی حرفهای مادرم رو نمی شنیدم ، احساس کردم یهویی تب کردم ، لیوان چایی رو که دستم بود زمین گذاشتم و انگار به قعر کیهان سقوط کردم ، از امروز دوباره بحث تو خونمون داغ میشه ، خودم از درون به ریسک ناپذیری و شایدم بی عرضگی خودم سوهان می کشم و خانواده ام هم از بیرون منو به رگبار خواهند بست .
دو سه روزی طول کشید تا از غوطه وری در دریای متلاطم افکار نجات پیدا کنم و خودم رو جمع و جور کنم ، یه دوستی داشتم توی بازار آهن فروشها بنام حاج یدالله، که پسرش سه سال پیش به دبی مهاجرت کرده بود ، به بهونه حساب و کتاب رفتم پیشش و در اولین فرصت ممکن سر صحبت رو باز کردم و در حین گپ و گفت با اشاره به این که برادر خانمم دنباله مهاجرت به دبی هست شماره تماس و آدرس وکیل پسر حاج یدالله رو ازش گرفتم، دلو به دریا زدم و به وکیل زنگ زدم و با هاش قرار گذاشتم .
امروز حدود شش سال از اون روزا میگذره و من و خانواده ام تو محله « دیره » دبی زندگی می کنیم ، از شرکت « وست ادوایزر» یک واحد پیش خرید کردیم که بعد از یازده ماه تمام و کمال واحد رو تحویلمون دادن ، من با هدایت اون وکیل مهاجرت خبره و ارتباطاتی که بعد از یک ماه اینجا پیدا کردم با توجه به زمینه قبلی که داشتم وارد کار سیستم های برودتی و خنک کننده شدم که تو دبی از نون شب واجبتره ، پسر کوچکم دانشجوی فناوری اطلاعات در دانشگاه « کورتین » دبی هست و واسم یه سایت خوب طراحی کرده که بیشتر کارامو از اون طریق می گیرم ، کلا کارهای فنی و خدماتی تو دبی نون و آب زیادی داره و احساس می کنم خیلی بهتر از قبل دارم کار می کنم ، پسر بزرگم تو دانشگاه « مدول » دبی بازرگانی خوند و الان تو شرکت « وانیکس » مشغول شده ، کارش مرتبط به واردات و ترخیص کالاهای چینی از چین و ارسال به آسیای میانه و ایران هست ، شغلشو خیلی دوست داره و میگه اگه کمی سرمایه جمع و جور کنم بعد از مدتی میتونم برای خودم شرکت بزنم ، خانمم هم مثل قبل خانه داری میکنه و خودش رو با خرید تو انواع و اقسام مال ها و کارهای خونه و دروغ نگم کلاس گذاشتن واسه اقوام و دوستان تو اینستا سرگرم کرده ، اوائل گرما یه کمی اذیتمون می کرد ولی نظم و انضباطی که زندگیمون پیدا کرده بود و احساس این که تو یه کشور آزاد با شان و منزلت داریم زندگی می کنیم خیلی دلنشین بود ، چندوقتی بود که ثبات رو احساس کرده بودیم و می تونسیم برای زندگیمون برنامه بریزیم ، دبی واقعا شاهراه تجارت خاور میانه بود ، کارا پشتوانه دارن و دیگه نگران نواسانات و چیزای دیگه نیستیم ، برای گرفتن مجوز کار و اقامت سختی زیادی نکشیدیم و بچه ها متناسب با رشته های تحصیلیشون براحتی مشغول به کار میشن ، اینجا خیلی ایرانی هست و اکثرا هم از وضعیتشون راضی هستن ، ترکیبی از سنت و مدرنیته رو براحتی میتونین توی شهری مثل دبی احساس کنید به ازاء کار و تلاش مستمر ، تفریحات جالبی هم براتون وجود داره و احساس توازن خوبی تو زندگیتون دارین.
پول درآوردن و پول خرج کردن یه روال عادیه اینجا که ماحصلش آسایش زندگی شخصی شماست ، راستی از پسرخالم وحید بگم که یه شرکت تو زمینه تجیهزات پزشکی مربوط به دیالیز تاسیس کرد و انقدر کارش خوب شده که امروز 35 نفر تو شرکتش کار می کنن ، چند باری به منم پیشنهاد کار داد ولی من کار مستقل و آزاد رو ترجیح می دم ، چون براحتی دارم کار می کنم و از درآمدم هم راضیم . فقط یه حسرت برام مونده اونم این موضوعه که حداقل ده سال وقتو از دست دادم کاشکی زودتر پیش حاج یدالله می رفتم .
بهتر است با مشاورین وست ادوایزر تماس بگیرید تا بتوانند شمارا در این مسیر راهنمایی کنند.
آدرس: تهران، سعادت آباد، خیابان علامه طباطبایی جنوبی، جنب بانک مسکن، پلاک 80، طبقه 6، واحد ۳
تلفن تماس: 47 15 58 88 021
تلفن : 48 51 56 88 021
موبایل :03 23 890 0912
شرکت بین المللی هستی نام آوران آبان غرب (westadviser) با بیش از سالها تجربه در خصوص مشاوره سرمایه گذاری، ملکی و تخصصی داخل و خارج از ایران داشته است. شرکت وست ادوایزر از آغاز فعالیت خود در زمینه مهاجرتی از جمله مهاجرت به کانادا ،مهاجرت به ترکیه ، مهاجرت به شیلی ،مهاجرت به دومینیکا، مهاجرت به استرالیا ،مهاجرت به قبرس شمالی ،مهاجرت به ایتالیا ، مهاجرت به آلمان و اقامت اروپا با موفقیت های پی در پی خود توانسته رضایت بسیاری از متقاضیان را به خود جلب نماید.
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به شرکت بین المللی هستی نام آوران آبان غرب می باشد.